پاسخ مهدی خلجی به حسین درخشان و بازتاب

halaji.jpg
جایی که تهمت و تهدید در قالب‌ حکومتی به میان می‌آید، البته دیگر مسأله این نخواهد بود که من چه می‌اندیشم یا می‌نویسم. قلمرو خصوصی زندگی شهروند هم هیچ حرمتی ندارد. می‌تواند بسته به منافع سیاسی حکومت در روزنامه کیهان، یا سایت سپاه پاسداران یا وب‌لاگ یک «پست کلونیالیستِ» از آمریکا رانده شده منتشر شود

حسین درخشان، وب‌لاگ‌نویس، در مطلبی با عنوان «مهدی خلجی»، (بیست و نهم مارس) دشنام‌نامه‌ای علیه من نوشت و به شیوه شنیع خود تهمت‌هایی زد؛ از جمله این‌که من هوادار حمله نظامی آمریکا به ایران هستم و از آن‌جا که در دفتر «دیک چینی» معاون رییس جمهوری آمریکا کار می‌کنم، به مقامات ایالات متحده توصیه کرده‌ام به ایران حمله کنند. از آن‌جا که بسیاری از خوانندگانِ وب‌لاگ حسین درخشان، او را مستضعفی فکری می‌دانند، از سخن او درگذشتم و پاسخی ننوشتم. اما اکنون می‌بینم سایت بازتاب، به گردانندگی فرماندهان سابق و لاحق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، متن نوشته او را با مقدمه‌ای درباره زندگی شخصی من منتشر کرده است و فرصت‌طلبانه، عنوانی برای آن گزیده که رویکرد سیاسی مرا به بحران بازداشت ملوان‌های بریتانیایی در ایران ربط دهد.

نوشته حسین درخشان و نقل بازتاب، دربردارنده چند دروغ و تهمت است. من هیچ گاه در دفتر آیت الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی کار نکرده‌ام. من در مجله نقد و نظر و سپس در روزنامه انتخاب که هر دو وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی بوده‌اند مقاله نوشته و کار روزنامه‌نگاری کرده‌ام. هیأت امنای دفتر تبلیغات را آیت الله خامنه‌ای منصوب می‌کند؛ همان طور که مسئولان صداوسیما و بسیاری از نهادهای دیگر کشور را رهبر جمهوری اسلامی تعیین می‌کند. کارنامه مجله نقد و نظر و روزنامه انتخاب علنی است و گشوده به روی همگان. پیش از مجله نقد و نظر و پس از آن، من مقالاتی را در مجله کیان نوشته‌ام. مقالات من در هر دو مجله، ترجمه یا تألیف درباره جریان‌های روشنفکری معاصر عربی و نقد سنت و بنیادگرایی اسلامی است. در مجله نقد و نظر – در دوره همکاری من- آثار کسان بسیاری هست؛ از موسی غنی‌نژاد و جواد طباطبایی و سعید حجاریان گرفته تا مصطفی ملکیان که نقشی کلیدی در مجله داشت. در روزنامه انتخاب نیز، روزنامه‌نگاران برجسته‌ای از آغاز حضور داشتند: از حسین قندی و فریدون صدیقی گرفته تا جمشید برزگر. پس از چند ماه کار در انتخاب، به دلیل انحراف روزنامه انتخاب از آرمان‌های اولیه‌اش، من نخستین کسی بودم که از روزنامه بیرون آمدم و پس از من جمشید برزگر و دیگران استعفا دادند. اما کسانی مانند آقایان قندی و صدیقی تا آخرین شماره روزنامه، از سردبیران آن بودند. سمت من در روزنامه انتخاب، دبیری سرویس اندیشه بوده است و مقالاتی که خود نوشته یا از دیگران منتشر کرده‌ام، در آرشیو روزنامه موجود است. بنا بر هیچ منطق و معیاری، این سابقه، کار کردن در دفتر آیت الله خامنه‌ای به شمار نمی‌آید.

کار کردن در دفتر دیک چینی هم، تهمتی در همین تراز است. از اگوست سال دوهزار و پنج، من در موسسه تحقیقاتی واشنگتن، یکی از معتبرترین موسسات تحقیقات استراتژیک در آمریکا، کار می‌کنم. این موسسه، از نظر سیاسی و مالی مستقل است و بودجه آن از طریق افراد و به شکل خصوصی تأمین می‌شود. این موسسه، آثار محققان خود را به صورت علنی، هم در وب‌سایت و هم به شکل کتاب منتشر می‌کند. هیچ امر پوشیده‌ای در کار این نوع موسسات وجود ندارد. در وب‌سایت این موسسه، فهرست دقیق و کامل تأمین‌کنندگان مالی و نیز گردانندگان و محققان آن آمده است. هر دولتی از جمله دولت آمریکا، از نتایج تحقیقات این نوع موسسات استفاده می‌کند. بنابراین، این موسسه – با هر گرایش فکری که باشد – دفتر دیک چینی قلمداد نمی‌شود.

سایت بازتاب از وب‌لاگ حسین درخشان نقل کرده که من در کنفرانسی که شورای سیاست خارجی آمریکا درباره «خطر ایران» برگزار کرده، شرکت کرده‌ام و در نتیجه در یک کمپین تبلیغاتی برای ترساندن آمریکایی‌ها از تهدید ایران مشارکت داشته‌ام. خوش‌بختانه فیلم سخنرانی من در اینترنت هست و به آن لینک داده شده و از قضا به لهجه انگلیسی من هم در آن اشاره شده است. من در این سخنرانی، دیدگاه خود را درباره دور بودن تحولی سیاسی از درون ایران سخن گفته‌ و به مبانی ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی اشاره کرده‌ام. هیچ جای سخنرانی من، اشاره‌ای به حمله نظامی ندارد.

در وضعیت موجود، من با مذاکره نامشروط آمریکا با ایران مخالف‌ام و آن را به صلاح منافع دموکراتیک ملی و حقوق بشر در ایران و نیز منافع آمریکا نمی‌دانم. با این حال، همواره علیه حمله نظامی آمریکا به ایران نوشته و گفته‌ام و خطرات آن را برای دو کشور تبیین کرده‌ام. در هیچ نوشته و گفته‌ای از من اتهامی را که گردانندگان بازتاب از حسین درخشان نقل کرده‌اند، یافت نمی‌شود؛ و بل‌که خلاف آن تصریح شده است.

من از فشار دیپلماتیک بر ایران دفاع می‌کنم و وضع تحریم‌هایی را که حکومت ایران را هدف بگیرد و نه مردم، ضروری می‌دانم. بر این اساس، سیاست کلی ایالات متحده را در شرایط کنونی در قبال ایران، روی هم رفته، سنجیده ارزیابی می‌کنم. با جنگ و خشونت در هر شکلی و از سوی هر کسی هم مخالف‌ام؛ چه جنگ آمریکا علیه ایران، چه کمک ایران به حزب الله لبنان و حماس، چه کشتن مخالفان در داخل، چه مسلح کردن گروه‌های قومی و شوراندن آن‌ها علیه حکومت.

درباره سابقه تحصیلی و زندگی خصوصی من، راست و دروغ آمیخته است. داستان خودکشی برادرم را سربازان گمنام امام زمان در قم بهتر می‌دانند و روزی شرح آن را خواهم نوشت. تحصیلات حوزوی من هم افتخاری نیست که بر سر مدت و کیفیت‌اش با کسی ماجرا کنم. همسر نخست من هم دانشجوی جامعة الزهرا نبوده است. دانشجوی ادبیات فارسی بود که البته اعضای خانواده‌اش از مقامات میان‌پایه جمهوری اسلامی و وابسته به وزارت اطلاعات بودند و می‌توانند اطلاعات دقیق‌تری به سایت بازتاب بدهند. من ازدواج سومی هم نکرده‌ام.

نه خودکشی برادر و نه ازدواج و طلاق، نه تحصیلات اندک یا بسیار در حوزه، نه کار کردن در روزنامه انتخاب یا بی بی سی یا موسسه واشنگتن، هیچ کدام ربطی به ملکه انگلیس ندارند. تنها ربط بی‌ربط ، درگیری سپاه پاسداران با دولت بریتانیاست بر سر بازداشت پانزده ملوان. در این میان، تنها یک ایدئولوژی خودکامه و تمامیت‌خواه می‌تواند امور مربوط و نامربوط، خصوصی و عمومی، راست و دروغ، تهمت و افترا را به هم گره بزند و خوراک رسانه‌ای بسازد، تا مگر خاطر ساده‌دلی را پی کند.

پس سبب این تهمت‌های متعفن چیست؟ درباره حسین درخشان چیزی نمی‌گویم. کسانی چون او، با گردش روزگار می‌گردند و می‌چرخند و زود رازشان از پرده بیرون می‌افتد. برای او روشنی دل، دانایی ذهن، شرف زبان و دلیری جان آرزو می‌کنم.

اما سایت بازتاب داستان دیگری دارد. سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات بارها من را مستقیم و نامستقیم، به خاطر نوشته‌ها و گفته‌هایم در زمینه نقد عقل اسلامی و نیز نقد ولایت فقیه و روحانیت تهدید کرده‌اند. بارها به اداره اطلاعات قم و دادگاه ویژه روحانیت تهران احضار شده‌ام. در سال‌های اقامت در خارج هم مدام پیام‌های درشت و تهدیدآمیز دریافت کرده و به سکوت از آن گذشته‌ام.

من نویسنده و تحلیل‌گرم. دیدگاه‌های انتقادی من در زمینه مذهب و سیاست، به طور منظم، در رسانه‌ها منتشر می‌شود. برای نقد این دیدگاه‌ها، کسی ناگزیر نیست از چاقوهای کندشده دوران مشعشع کمونیسم بهره بگیرد. می‌تواند نوشته‌های من را بخواند و نقل و نقد کند. جایی که تهمت و تهدید در قالب‌ حکومتی به میان می‌آید، البته دیگر مسأله این نخواهد بود که من چه می‌اندیشم یا می‌نویسم. قلمرو خصوصی زندگی شهروند هم هیچ حرمتی ندارد. می‌تواند بسته به منافع سیاسی حکومت در روزنامه کیهان، یا سایت سپاه پاسداران یا وب‌لاگ یک «پست کلونیالیستِ» از آمریکا رانده شده منتشر شود.

یکی از نقدهای مهم بر ایدئولوژی اسلامی، درست همین است. هواداران آن تا کنون به روشنی نشان داده‌اند که نه تنها پروای هیچ گونه عقلانیتی – حتا عقلانیت سنتی – را ندارند؛ که با پدیده‌ای به نام «اخلاق» هم بیگانه‌اند؛ چه اخلاق دینی و چه اخلاق سکولار. مسأله بنیادین، تکاپوی آنان برای اعمال قدرت برهنه و مهارگسیخته به نام خداست.

مهدی خلجی

سی و یکم مارس دوهزار و هفت

Comments

Popular Posts